THE GREATEST GUIDE TO داستان های واقعی

The Greatest Guide To داستان های واقعی

The Greatest Guide To داستان های واقعی

Blog Article

۱۳ نوامبر بود که این جوان ۲۳ ساله حوالی ساعت ۳:۱۵ بامداد از خواب بیدار شد. دفیو به طور سیستماتیک به هر یک از چهار خواهر و برادر خود (یکی در سن ۹ سالگی) یک‌بار و به هر دو والدینش دو بار شلیک کرد؛ سپس به باری در آن نزدیکی فرار کرد و ادعا نمود که یک اوباش محلی خانواده‌اش را به قتل رسانده است.

دقایقی بعد پسر بزرگسال خانواده به کافه‌ای در نزدیکی خانه‌شان می‌رود و فریاد می‌زند که تمام اعضای خانواده‌اش به دست ارواح خبیث سرگردان کشته شده‌اند. بعد از صحبت‌های غیرقابل‌باور پسر خانواده، علاوه بر پلیس، پای عکاس‌ها و خبرنگارها هم به آمیتی ویل باز می‌شود و تصاویر دلخراش و گزارش‌های هولناکی از این خانه به روزنامه‌ها و برنامه‌های تلویزیونی مخابره می‌شود. 

این شبح چنان جزئیاتی از خانه‌اش را بازگو کرد که خانم هیستر کاملاً از حضور روح و داستانی که گفته می‌شد متقاعد شد.
Rastannameh
برخی از این حوادث بی ضرر بودند. برخی ادعا می‌کنند که او هرگز در آن‌جا زندگی نکرده است. بااین‌حال، حوادث دیگر در این ملک، نسبتاً خشن بودند.

شاید ناراحت کننده‌ترین موضوع، این واقعیت باشد که همسر و سه دختر هامفریس تصمیم گرفتند این کار را انجام دهند: او را در ملک تنها گذاشتند.

مطالب مشابه : داستان کوتاه و جالب از مرحوم شیخ رجبعلی خیاط

زمستان سال ۱۸۹۷ بود و مری جین هیستر مؤمن، از شهرستان گرین بریر ویرجینیای غربی، به تازگی دخترش را از دست داده بود. به گفته پزشک محلی، دختر تازه ازدواج کرده او، زونا، بر اثر نارسایی قلبی فوت کرده بود، اما خانم هیستر احساس می‌کرد چیزی بیشتر در مرگ ناگهانی فرزندش، اشتباه است.

رسانه‌ها برای توصیفش به او لقب «غریبه زیبا» را دادند و به زودی مشخص شد که او شوهری داشته که از او جدا شده است.

مسافرخانه باستانی رام، همراه با یک گورستان ۵۰۰۰ ساله بت‌پرستان در زیر طبقاتش، مطمئناً مکانی ماوراءالطبیعه را دارد. این مسافرخانه قبلاً بردگان و کارگرانی را در خود جای داده بود که کلیسای مریم مقدس را در همان نزدیکی می‌ساختند.

جلو رفت و گفت: رفیق بیچاره من، متوجه نیستی؟ این جا یک کشور کاتولیکه، تازه مرکز مذهب کاتولیک جهان هم هست.

گفتگو با دکتر تأیید کرد که در واقع کبودی‌های سنگینی روی گردن این دختر وجود دارد. شو تنها زمانی در مراسم تشییع جنازه مشکوک‌تر شد که از نزدیک شدن بیش از حد مردم به تابوت جلوگیری کرد. او همچنین یک بالش در یک طرف سر زونا گذاشت.

مورگان قبل از خودکشی به عنوان سرایدار، در حومه مرفه لس آنجلس کار می‌کرد. در طول رفتنش به هتل، تماشاچیان او را با یک مرد ناشناس در حال مشاجره کلامی دیدند.

دخترک با هیجان سر تکون داد. “من اونو می خوام! من اونو می خوام!”

از آنجایی که کنجکاوی انسان حد و مرزی ندارد، اتاق مورگان بیشترین درخواست را در بین همه اتاق‌های هتل داشته است. حتی گروهی از محققین مستقل ماوراء الطبیعه در آن‌جا ماندند تا این اتاق تسخیر شده کذایی را مستندسازی کنند.

Report this page